...غروب آرزوهـــا
به پایان رسیدیم، امــا نکردیم آغـاز، فرو ریخت پرهـا، نکردیـم پـرواز... ببخشـای ای روشن عشــق بر مــا، ببخشـــای!!! ببخشـای اگر صبح را مـا به مهمـانـی کوچـه دعـوت نکـردیـم؛ ببخشــای اگـر روی پیـراهن مـا نشـان عبـور سحـر نیسـت؛ ببخشـای مـا را، اگـر از حضـور فلق روی فرق صنـوبر خبـر نیسـت... ببخشـای ای روشـن عشــق، بر مـا ببخشــای... (شفیعی کدکنی)
نوشته شده در شنبه 90/6/5ساعت
7:3 صبح توسط *نرگـس* نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |